| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
- یه چی بپرسم بی خَم و چَم جوابم میدی؟
= تا چی باشه؟!
- تو... دوستم داری یا صرفا بهم احترام میزاری؟
= مگه فرقی هم میکنه؟!
- مسلمه!
= چون بهت احترام میزارم پس دوست دارم...
- خب! این کار و که هر بیگانه ای هم میکنه! حتی… بدون دوست داشتن!
= پس احترام گذاشتنه من متفاوته!
- شایدم دوست داشتنت!
= دنبال چی می گردی؟!
- احساست... نوع احساست...به خودم..به بودنم!
= خوبه که هستی!
- در همین حد!
= کافی نیست؟!
- فرض کن یه روز نباشم!
= باز هم قابل احترامه!
- باورم نمیشه! ...
= چی رو؟!
- این سطح از دوستی که برای خودت تعریف کردی!
= تو از این فضای مجازی توقع دیگه ای داری؟!.... .
- نمیدونم!!
= شایدم با توقع دیگه ای قدم پیش گذاشتی!؟
- نه...
= خوبه که اشتباه نکردی...
- از مردی احساسی مثل تو بعیده این همه بی تفاوتی!
= از زنی در موقعیت تو هم غریبِ این وابستگی!
- نیستم... من به تو وابسته نیستم! فقط برای بودنت احترام قائلم...
= و اگه نباشم؟!
- باز هم احترامت محفوظه..
= خب! پس با این تفاهمی که از اول هم آشکار بود، چرا این بحث رو پیش کشیدی؟
- در واقع نگرانم..نگران شدم..نگرانم کردن...
= دیگه باید عادت کرده باشی!
- نمی تونم.. به تعداد کسایی که هر روز به ادلیستت اضافه میشن، نگاههای
متفاوتی وجود داره!
= کسی چیزی گفته؟! اگه تازه وارده بگو حذفش کنم..مهم نیست وقتی
اینقدر تنگ نظره و افکارش بسته است... اگه بخوام امیدوار باشم تو این فضای
باز اصلاح میشه، ممکنه به دوستام آسیب بزنه..کی بوده؟
- نه...این جوریام نیست، کلی گفتم..
= آها پس از دوستان نزدیکه..حالا چی گفته؟!
- ببین من فقط دنبال یه راهکارم که به اطرافیانم بگم ، دوست داشتن مفاهیم
گسترده ای داره..من، مامانم و دوست دارم..همسرم و دوست دارم... همکارم
رو دوست دارم... تو رو دوست دارم..درس خوندن و دوست دارم...انگورم
دوست دارم... خب مشکل من نیست که ادبیات فارسی با همه ی قوتش تو
این یه زمینه کم گذاشته!
= هنر نزد ایرانیان است و بس!
- منظور؟!
= خب اگه قرار بود مثل عربا... "حبّ" و "ودّ" و "عشق" می داشتیم یا مثل
انگلیسا، "لایک" و "لاو" که باید روزی هزار بار قلب و احساسمون رو با خط
کش و فلومتر و کولیس می سنجیدیم که مبادا آمار غلط بدیم به طرف!
- این الان طعنه بود به دوست داشتنه من؟!
= نه خانم! اما این گفتار... از پای بست ویران است! ببین عزیز! قلب من به این
راحتیا شخم نمی خوره... تا خود شبم بتایپی
و منم به شرط ادب بخوام جواب بدم، نمی تونی ازمن حرف بکشی..اون مدل
دوست داشتنی که دیگران تو رو بهش متهم کردن در دوستی با من...
شایسته ی این فضای مجازی نیست، مخصوصا برای مرد و زنای متاهل... عمر
تلف کردنه، دلخوش کنکایی که کمک میکنه متوجه گذر زمان نشی... یه
جورایی ادم باید خیلی بزدل و بی عرضه باشه که بخواد خودش و پشت این
نقاب پنهان کنه و نیازهاش و از این طریق تامین کنه... حالا به نظرت من جزو
کدوم دسته ام؟... بیکارم؟!.. الافم؟!...بزدلم یا بی عرضه؟!
- حالا که به اینجاش رسید بیا رک باشیم...به این راحتیام نیست..هم من..هم
تو و هم اونایی که نشستن این رابطه رو با معیار های خودشون رصد کردن،
خیلی خوب میدونیم این دوستی ها قالب پذیر نیستن..صادقانه بگم..تو مرد بی
حصاری هستی..تو روابطت..تو حرفات..تو نوشتارت..از یک کنار قربون صدقه ی
همه میری..عزیزکم!..جانکم!..دوستت دارم!...تو حتی از به کار بردن واژه ایی
که توی همه قشرها رِد لاین می خورن... زشت یا ناپسندن هم، یه جوری
استفاده میکنی که ناخواسته آدم خنده اش میگیره قبل از اینکه بخواد معنای
منفوری به ذهنش برسه..اما اینا همه اش ظاهر قضیه است...وقتی کمی از
فضای هر کتیبه و کامنت و مطلبی خارج میشی..کلیت قضیه به جا می
مونه..اینکه درباره ات قضاوت های خاص و متفاوتی بشه که گاهی من و
ناراحت میکنه!
= پس تو چرا الان اینجای؟؟!... تو که همه ی اینا رو می دونی و منم از دیدگاه دوستانت مرد موجهی نیستم از نظر اخلاقی..چرا خودت و در مظان اتهام قرار دادی ؟!
- چیزی که بچه ها میگن قضاوت هایی است ناشی از عدم شناخت تو...حرف من این نیست!
= آهان..حرف تو اینه که بهتره من در قالب پسندیده ای رفتار کنم..در شانیت
زنای ادلیستم..یه جور موجه..عاری از سوء تفاهمات احساسی...آره؟!!
- اینکه ما به قباحت دوستی با جنس مخالف شرطی شدیم حرف تازه ای
نیست.. دوستی با تو و تبادل گفتاری از شوخی و خنده گرفته تا مشاجره
های لفظی، فقط و فقط دوست داشتن تو معنا میشه و بس.. اما مساله
اینجاست که تو یک مرد عادی نیستی و من هرگز نتونستم تصور کنم که تو
بتونی بعد از عشق راستینی که تو زندگی مشترکت تجربه کردی، زن دیگه ای
رو عاشقانه دوست داشته باشی...
- خب تو که من و میشناسی نگران چی هستی؟! تعصب همسر مکرم و محترم؟!
= نه..اون تو رو می شناسه..پیجت و دنبال میکنه..گاهی شده از کامنتایی که
تو مستی میدی خرده بگیره اما چون من هیچ وقت مخاطبت نبودم..سخت
نگرفته....البته... تنها دلیلش اینه که از دیدگاه مردانه ی اون، تو مرد مقتدری
هستی که می دونی داری چکار میکنی!!!..
= مگه من دارم چکار میکنم؟!!
- کلی عرض کردم..
= بیجا کردی..جزیی عرض کن ببینم! ..مگه من چکار میکنم که نیاز به مهارت
خاصی داشته باشه؟!
- ای بابا..منظوری نداشتم..بی خیال...
= اتفاقا تمام منظور تو از اول گفتگو همین بود... می شنوم!
- گیر دادیا...همین روابط گسترده و هم عرض با خانمها و کنترلش به شکلی
که همیشه حریم خصوصیت محفوظ مونده..همین...
= نمی فهمم..چرا شما همه چی رو از چشم من می بینین..من کی رفتم
یقه ی زنی و چسبیده ام، آوردم تو ادلیستم، بعدم وادارش کردم به من اعتماد
کنه، سردرددلش باز شه و از مشکلاتش بگه ؟؟!!
- تا اینجای قضیه حق با توس...
= آهان... داریم به جاهای خوبش می رسیم.... خب بعدش و شما بفرمایین!
- این شما بفرمایینت، به اندازه ی همون /بیجا کردی/ که گفتی درد داشت...
= تو میدونی من از طعنه و کنایه خوشم نمیاد..زبونت، زخم داشت..نوش جوونت...
- ممنون...
= میگفتی...
- هیچی دیگه حق با توس...
= ببین جانکم..تو که دیگه هم جنسات و بهتر از من می شناسی.. معمولا
کسانی که تو این فضا اعتماد می کنن و حرف میزنن، پیش فرض هایی از قبل
درباره ی یک مرد مجازی دارن..تمام مشکل اینجاست که من هم گوشم..هم
زبون..و این از نظر مخاطب، یک رابطه ی احساسی کامل رو بر قرار
میکنه...البته این برای من مساله ای نیست.. اما بعدا برای اونایی که از دردل
کردنشون عذاب وجدان میگیرن میشه مشکل...
- چطور؟!
= خب..از ترس اینکه مبادا اون صمیمیت پیش اومده در چت به مرور از بین بره
و یه وقتی خدایی نکرده حرف شون رو جایی دیگه بشنون، سعی میکنن این
رابطه رو محفوظ نگه دارن، هر کسی به شیوه ی خودش...
- ... و شایعه زمانی ساخته میشه که اون بازخورد احساسی رو متوازن با
سرمایه ای که صرف کردن نمی گیرن!
= آررره.. البته انکار نمی کنم، بعضی از دوستام اینقدر ارزش دارن که تا آخر
دوستی براشون مایه میزارم.. از مرزها عبور میکنم اما ...
- اما یه جاهایی بین واقعیت و مجاز، مرزهایی نامرئی و تعهدات انسانی نا
نوشته ای وجود داره که هیچ وقت نباید ندید گرفته بشن..از طرف هیچ کس!
= ایـــــنه!.... من یه مرد متاهلم با زوایای پنهانی در زندگی شخصی ام..حریم
خصوصی من هم فراز و نشیب های خودش و داره...
- این و باید در آغاز هر دوستی تعریف کرد..
= مگه نکردم؟!
- میدانی فلانی ... من از حیث تعدد دوست رکورد دارم اما .... هر وقت که نیاز
دارم با کسی
حرفهایم را بگویم .... هیچ کس نیست .. هیچ کس ...
شرم آور است اما حقیقت انسانهایی از تیره من که بیشتر شنونده رازهای
دیگران بوده اند
همین است و البته نتیجه این همین بودن هم جز تنهایی نیست ...
این نوع تنهایی فرق زیاد دارد با آن نوع که آدم از همه دور افتاده و کسی
سراغش را نمیگیرد .
در تنهایی از نوع من همه هستند ... همه هم سراغت می آیند ..
اما همان "همه" تنها متکلمان وحده روزگارت میشوند ....
و آنقدر میگویند تا حرفهای تلنبار شده "تو" که مجالی برای گفتنشان نیافته ای
مثل دُمّــل
چرکینی زیر گلویت باد میکند و میترکد و تلاشی میگیرد ...
آنهم درست وقتی که "همه" رفته اند و تنها "تو" مانده ای ...
این تنهایی خزنده و بی سر صدا می آید و درونم حلول میکند . آنقدر آرام و بی
آزار وارد میشود
و آنقدر مزور و فریباست که گاهی حتی هم بستریش را هم دوست میدارم ..
اما زمان وضع حملش که میرسد ... حتی قابله ای نیست تا کمی درد را ت
سهیل کند ،
- و حالا نقطه سر خط.... من همیشه برای این مرزهای نامرئی در حول و
حوش حریم خصوصی تو احترام قائل بودم و خواهم بود.
= در واقع تو، عاری از توقع و چشمداشت یا گله کردنی، بدون هیچ بده و ب
ستون مجازی ... احترام خودت و حفظ کردی و جایگاهت و تثبیت کردی و این
برام خیلی ارزشمنده.
- دیگه نگران نیستم.... بودنت برام افتخاره...
.....
دلگیر از دلبری که دلداده نیست
دل در بر کسی که دل باخته نیست!
دلواره هایی که دل سازه نیست
آه از دلواژه هایی که دژواره نیست!
امتیاز : | نتیجه : 8 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 2 |